بیست و پنج خرداد
بیست و پنج خرداد
شب عجیبی بود
پر از حس پرواز و در عین حال بی تفاوتی.
اومد نشست کنارم بی مقدمه گفت کاش مرغ بودم.
جدا از لحن طنزش خیلی بی فکر گفتم کاش نبودم.
دوساعته که از زمان برگشتنم میگذره
و فکر من از کل مسیر مهمونی تا خونه به اینکه یعنی چقدر سخت گذشت
یا چطور گذشت که به این مرحله از خلا رسیدم.، گذشت..
پ ن: اهای زیبارویی که گفتی بنویسم
نمیدونم باید اینجا ازت اسم ببرم یا نه
در هر حال اما شروع کردم.
پ ن2: خوبم.